
دکتر ابراهیم متقی؛ گزارشی تحلیلی از رویکردهای مختلف مراکز راهبردی آمریکا درباره سردار سلیمانی:
ترور سردار سلیمانی؛ کنش ساختاری یا ماجراجویی تاکتیکی
درباره ترور سردار سلیمانی رویکردهای مختلفی در مراکز مطالعاتی و راهبردی آمریکا ارائه شده است. طراحی انجام عملیات و برنامهریزی تاکتیکی ترور سردار سلیمانی از سوی تیم مشترک FBI و CIA تهیه شده و انجام عملیات توسط فرمان اجرایی دونالد ترامپ انجام گرفته است. در چنین مواردی، رئیسجمهور باید از سازوکارهایی استفاده کند که بیشترین منافع راهبردی را برای ایالاتمتحده ایجاد نماید و از سوی دیگر کمترین هزینههای تاکتیکی را نیز فراهم سازد. واقعیت آن است که نقش منطقهای سردار سلیمانی بهعنوان «حلقه گمشده سیاست ترامپ در قبال ایران» تلقی میشود. هرگونه کنش ایالاتمتحده در برابر سیاست منطقهای و نقش سردار سلیمانی در جنبش اجتماعی تصاعدیابنده غرب آسیا میتوانست چالشهایی را برای آمریکا به وجود آورد. در این ارتباط، ایلان گولدنبرگ، مدیر برنامه امنیت خاورمیانهای آمریکا به این موضوع اشاره دارد که ترامپ سیاست آمریکا در برخورد با ایران را از حوزه ساختاری خارج کرده و تحتتاثیر اراده شخصی قرار داده است.
ابراهيم متقي، استاد دانشگاه تهران: درباره ترور سردار سليماني رويكردهاي مختلفي در مراكز مطالعاتي و راهبردي آمريكا ارائه شده است. طراحي انجام عمليات و برنامهريزي تاكتيكي ترور سردار سليماني از سوي تيم مشترك FBI و CIA تهيه گرديده و انجام عمليات توسط فرمان اجرايي دونالد ترامپ انجام گرفته است. در چنين مواردي، رئيسجمهور ميبايست از سازوكارهايي استفاده نمايد كه بيشترين منافع راهبردي را براي ايالاتمتحده ايجاد نموده و از سوي ديگر كمترين هزينههاي تاكتيكي را نيز فراهم ميسازد.
واقعيت آن است كه نقش منطقهاي سردار سليماني بهعنوان «حلقه گمشده سياست ترامپ در قبال ايران» تلقي ميشود. هرگونه كنش ايالاتمتحده در برابر سياست منطقهاي و نقش سردار سليماني در جنبش اجتماعي تصاعديابنده غرب آسيا ميتوانست چالشهايي را براي آمريكا به وجود آورد. در اين ارتباط، «ايلان گولدنبرگ» مدير برنامه امنيت خاورميانههاي آمريكا به اين موضوع اشاره دارد كه ترامپ سياست آمريكا در برخورد با ايران را از حوزه ساختاري خارج نموده و تحتتاثير اراده شخصي قرار داده است.
ايلان گولدنبرگ به اين موضوع اشاره دارد كه حتي اگر ايران و سردار سليماني بهعنوان تهديد تاكتيكي براي منافع منطقهاي آمريكا محسوب ميشد، در آن شرايط مقامهاي آمريكايي نميبايست راههاي حل مسالمتآميز براي حل اختلافات با ايران را مسدود سازند. براساس چنين نگرشي، ترور سردار سليماني نه تنها تغييري در سياست منطقهاي ايران نسبت به آمريكا به وجود نياورد، بلكه سازوكارهاي كنش تاكتيكي ايران در برابر آمريكا را راديكاليزه نمود.
1. نگرش شخصي و ماجراجويي تاكتيكي ترامپ در ترور سردار سليماني
پرسش اصلي اين است كه آيا ترور سردار سليماني بخشي از سياست منطقهاي، الگوي كنش تاكتيكي و يا سازوكارهاي آمريكا براي مديريت بحران بوده است؟ نظريهپردازان موضوعات امنيت منطقهاي اعتقاد دارند كه امنيتسازي ماهيت ساختاري داشته و ميبايست براساس نگرش همهجانبه و مبتني بر پيامدهاي هر اقدام تنظيم گردد. اقدام ايران در واكنش به ترور سردار سليماني هيچگاه در نگرش تحليلگران كاخ سفيد دوران ترامپ با واقعيت رفتار ايران مبتني بر «تهديد در برابر تهديد» و «كنش تاكتيكي در برابر كنش تاكتيكي» هماهنگي نداشته است.
واقعيت آن است كه ساختار سياسي و امنيتي آمريكا در برابر اقدام ايران دچار «شوك و بهت» گرديد، درحاليكه هرگونه اقدام متقابل آمريكا ميتوانست زمينه شكلگيري بحرانهاي تصاعديابنده منطقهاي را فراهم سازد. ايالاتمتحده در سالهاي 2003 به بعد، هيچگاه آمادگي كنش عملياتي در برابر ايران را نداشته و هرگونه اقدام متقابل ايران ميتوانست چالشهايي را براي امنيت ملي و منطقهاي آمريكا به وجود آورد. فرهنگ سياسي و تاكتيكي ايران ماهيت مرحلهاي داشته و در انديشه تاكتيكي ايران، «انتقام هنوز باقي است».
انديشه انتقام بخشي از فرهنگ سياسي ايران و آموزههاي شيعي بوده كه از زمان عاشوراي حسيني بهعنوان محور اصلي رفتار ايراني در برابر حاكمان ظالم و مهاجمين خارجي مورد استفاده قرار گرفته است. سياستهاي ترامپ در برخورد با ايران همانند خروج از برجام و ترور سردار سليماني سطح تهديدات احتمالي امنيت منطقهاي آمريكا را به گونه قابلتوجهي افزايش داده است. كشورهايي كه نيروهاي نظامي آنان در مناطق بحراني حضور تاكتيكي دارند، در شرايط احساس تهديد در فضاي كنش عملياتي قرار گرفته و اين امر ضريب افزايش درگيري ايران و ايالاتمتحده در خليجفارس را بيشتر ميسازد.
بخش قابلتوجهي از بحرانهاي منطقهاي موجود توسط ايالاتمتحده شكل گرفته و هنوز مديريت نشده است. بحرانهاي امنيت عراق، سوريه، افغانستان، يمن و آذربايجان نه تنها امنيت ملي ايران بلكه تاثير خود بر محيط منطقهاي را به جا ميگذارد. حقانيت كنش تاكتيكي ايران بعد از ترور سردار سليماني افزايش يافته و اين امر اعتبار امنيت ملي آمريكا و سياستهاي دونالد ترامپ را خدشهدار كرده است. «شيرين هانتر» به اين موضوع اشاره دارد كه علت اصلي افزايش تضادهاي ترامپ با ايران، واكنش نسبت به سياست امنيتي و ديپلماسي هستهاي باراك اوباما در برابر ايران بوده است.
ترامپ درصدد بود تا از طريق «ديپلماسي اجبار»، «تهديد» و «ترور» زمينه اعمال فشارهاي سياسي گسترده عليه ايران را فراهم آورد. بازي سياسي ترامپ با ايران براساس «انگارههاي ذهني تاجرپيشگي» شكل گرفته و چنين رويكردي با سازوكارهاي تصميمسازي راهبردي آمريكا در برابر كشورهاي منطقهاي همانند ايران هماهنگي و همخواني ندارد. انگاره تاجرپيشگي ترامپ با واقعيتهاي فرهنگ سياسي و تاكتيكي ايران كه مبتني بر «سياست مقاومت» بوده، هماهنگي نداشته و تداوم چنين فرآيندي يكي از عوامل اصلي شكست دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري 2020 محسوب ميشود.
«فرد فليتز» از مركز سياست امنيتي آمريكا همچنين به اين موضوع اشاره دارد كه بخش قابلتوجهي از الگوهاي رفتاري دونالد ترامپ در برابر ايران، تلاش براي معكوسسازي سياست اوباما بوده است. تضادهاي حزبي و رقابتهاي فردي در بسياري از مواقع شكلبنديهاي امنيت منطقهاي آمريكا در خاورميانه را تحتالشعاع خود قرار داده و اين امر مخاطرات آينده در روابط كشورها را افزايش ميدهد. واقعيت آن است كه يكي از دلايل اصلي تاخير ايران در اعاده ديپلماسي هستهاي و مذاكرات منطقهاي مربوط به بحرانهاي امنيت منطقهاي بوده كه از دوران ترامپ آغاز گرديده و تداوم يافته است.
2. توجيه تاكتيكي ترامپ در ترور سردار سليماني
هرگاه سياست راهبردي بازيگري موثر در سياست جهاني تحتالشعاع فضاي كنش انتقامي قرار گيرد، نيازمند توجيه تاكتيكي خواهد بود. توجيه تاكتيكي چالشهاي امنيت ملي و منطقهاي كشورها را در طولانيمدت افزايش داده و زمينه درگيريهاي مرحلهاي و فرسايش در كنش ديپلماتيك را اجتنابناپذير ميسازد. در شرايط بعد از ترور سردار سليماني ترامپ از سازوكارهاي توجيه تاكتيكي بهره گرفت تا نشان دهد كه اقدام انجام شده مبتني بر ضرورتهاي ساختاري آمريكا بوده است.
هرگونه توجيه كنش تاكتيكي طبعا با واكنش برخي از گروههاي رقيب داخلي و بينالمللي همراه خواهد شد. ترور سردار سليماني انگيزه كنش متقابل ايران در برابر سياست تهاجمي آمريكا را عملياتي نمود و منجر به اتخاذ كنش متقابل تاكتيكي از سوي ايران گرديد. واكنش ايران به ترور سردار سليماني تكانههاي جديدي را در ارتباط با نظم بينالمللي و امنيت منطقهاي به جا گذاشته است. بنابراين آمريكا در كوتاهمدت قادر نخواهد بود تا از كابوس و ميراث سياست خارجي دوران ترامپ خارج گرديده و اين امر زمينه «ديپلماسي فرسايشي» در ماههاي اوليه دولت بايدن و رئيسي را اجتنابناپذير ساخته است.
كنش تاكتيكي دونالد ترامپ در روند ترور سردار سليماني منجر به «معتدلتر» شدن رفتار ايران در موضوعات امنيت منطقهاي نشده است. اگرچه تحرك تاكتيكي ايران كاهش پيدا كرده، اما ذهنيت ايراني براي نيل به امنيت چندجانبه منطقهاي با چالشهايي همراه شده كه به راحتي و در كوتاهمدت قابل ترميم نخواهد بود. انگاره ايراني براساس نشانههايي از «موعودگرايي» و «آخرتگرايي» قرار داشته كه اين امر ريسك ايران براي بهرهگيري از سازوكارهاي كنش مقابلهجويانه در برابر آمريكا را افزايش ميدهد.
ترور سردار سليماني هزينههاي ائتلاف آمريكا با كشورهاي منطقهاي را افزايش داد. بسياري از كشورهاي منطقهاي به اين موضوع واقفند كه رويارويي تاكتيكي ايران و ايالاتمتحده بهگونه اجتنابناپذير منجر به ظهور چالشهاي امنيتي براي آنان خواهد شد. در اين فرآيند، وزن مخصوص قدرت متحدين آمريكا كاهش پيدا كرد و آنان به اين جمعبندي رسيدند كه دنبالهروي از سياستهاي منطقهاي آمريكا نه تنها ضريب امنيت ملي، بلكه آينده ساختاري آنان را با چالشهايي همراه خواهد ساخت.
در شرايط بعد از ترور سردار سليماني تحرك يگانهاي تاكتيكي ايران از جمله قايقهاي تندرو در برابر ناوهاي آمريكايي افزايش يافت. تحرك قايقهاي تندرو منجر به ايجاد چالش رواني براي نظاميان آمريكايي گرديد. نظاميان آمريكايي احساس ميكنند كه هر آن امكان كنش عملياتي و درگيري نيروهاي ايراني و يگانهاي تاكتيكي آمريكا شكل خواهد گرفت. نقشيابي نيروهاي نظامي ايران در خليجفارس بيانگر اين واقعيت است كه تكنولوژي تسليحاتي آمريكا قابليت خود براي رويارويي با بازيگران جنگ نامتقارن را از دست داده است.
اگرچه هليكوپترهاي آپاچي آمريكا براي مقابله با قايقهاي تندروي ايراني مانورهاي تاكتيكي را به انجام رساندند، اما به دليل پرحجم بودن قايقهاي توپدار ايراني، هرگونه كنش عملياتي هليكوپترها ميتواند زمينه درگيري زودهنگام با نيروهاي نظامي آمريكا در خليجفارس را فراهم سازد. از سال 2012 پنتاگون آپاچيها را به ماموريتهاي دريايي خليج فارس وارد كرد. آپاچي با تجهيز به موشك هدايت شونده هل فاير، راكت انداز هايدرا و مسلسل سنگين 30 ميليمتري ميتواند به راحتي با قايقهاي كوچك ايراني مقابله كند؛ قايقهايي كه با تاكتيك ازدحام و در شمار بالا به شناورهاي آمريكايي حمله ميكنند.
3. جايگاه ساختاري رئيسجمهور آمريكا در سياستهاي امنيتي
رئيسجمهور در ساختار سياسي آمريكا و همچنين در مجاري قدرتساز از نقش و اهميت ويژهاي برخوردار است. بهطور كلي ميتوان بر اين موضوع تأكيد داشت كه رؤساي جمهور ايالات متحده عموماً تلاش دارند تا موقعيت خود را از طريق سازوكارهاي نهادي تثبيت نمايند. در دوران گذشته اين ذهنيت وجود داشت كه رئيسجمهور ميتواند حمايت كنگره را در تصميمگيري راهبردي كسب نمايد. در حاليكه واقعيتهاي سياسي آمريكا در سال 2019 نشان ميدهد كه ممكن است رئيسجمهور نتواند با كنگره به مواضع متعادل و متوازن دست يابد.
رئيس جمهور |
گروههاي ذينفوذ |
كنگره |
قوه مجريه |
مشاورين رئيسجمهور |
افكار عمومي و رسانهها |
نهادهاي اجتماعي |
وزارتخانهها و سازمانها |
نهادهاي نظامي و امنيتي |
اگرچه رئيسجمهور در ساختار سياسي آمريكا از جايگاه و نقش ويژهاي برخوردار است، اما چنين قابليتهايي نميتواند زمينه انجام عمليات نظامي و كنش تاكتيكي پرمخاطره در چارچوب ترور سردار سليماني را به وجود آورد. قانون اساسي خصوصاً اختيارات نسبتاً محدودي را به رئيس جمهور در حوزه امور خارجي به ويژه كنش عملياتي در حوزههاي امنيتي اعطا ميكند. ماده 2 مقرر ميدارد كه رئيسجمهور با رضايت و توصيه كنگره ايالات متحده به ويژه كميسيون نظامي مجلس نمايندگان و سنا ميتواند برخي از اقدامات تاكتيكي را به انجام رساند.
رئيسجمهور در حوزه سياست خارجي، مذاكرات ديپلماتيك و ابتكار عمل براي حل و فصل اختلافات از جايگاه ويژهاي برخوردار است. در عين حال، ميتوان به اين موضوع اشاره داشت كه رئيسجمهور همواره تصميمات مهم خود را بايد با كنگره ايالاتمتحده هماهنگ سازد. اختيارات كنگره آمريكا براي كنترل سياستهاي امنيتي بر كنش تاكتيكي رئيسجمهور بسيار بالا بوده و ميبايست زمينه تبادل نظر با كنگره براي حل و فصل مسائل راهبردي و مشكلات امنيتي با ساير كشورها را فراهم سازد.
در 1981 چندين عضو كنگره شكايتي عليه رئيسجمهور ريگان اقامه كردند، با اين ادعا كه وي قانون اساسي و قطعنامه اختيارات جنگي را با اعزام مشاوران نظامي به السالوادور نقض كرده است. دادگاه شكايت را مردود دانست با اين استدلال كه تعيين اينكه آيا نيروهاي ايالات متحده در السالوادور درگير نزاع واقعي هستند يا اقدام جلوگيري كننده، يك موضوع سياسي است نه قضايي. توضيح آنكه ديوان عالي از رئيسجمهور حمايت به عمل آورده و از استماع نتايج پژوهش استنكاف نمود.
شش سال بعد، چون نيروهاي ايالات متحده پرچم كشتيهاي كويتي را به پرچم آمريكا بهمنظور حمايت از آنها در خليجفارس تبديل كردند، اعضاي كنگره بار ديگر از دادگاه خواستند كه با ورود به غوغاي مربوط به اختيارات جنگي اعلام دارد كه رئيسجمهور بايد گزارشي را طبق قطعنامه اختيارات جنگ به كنگره بدهد. بار ديگر نتيجهگيري كرد كه موضوع يك مسئله سياسي و غيرقابل قضاوت است. قضيه سوم نيز مربوط به خليجفارس ميشود.
در اواخر 1990، 54 عضو دموكرات كنگره كه درپي كاهش هر چه بيشتر استقرار سربازان و اقدام نظامي دولت بوش در خليجفارس بودند. استدلال كردند كه بهموجب استلزام قانون اساسي قبل از اينكه رئيس جمهور بتواند آغاز به جنگ نمايد لازم است كه كنگره موضوع را بررسي و اعلان جنگ را تصويب نمايد. اين بار دادگاه ناحيهاي ايالات متحده امكان صدور حكم عليه اختيارات جنگ رئيسجمهور بدون مشاركت و مداخله كنگره را مفتوح نگاه داشت.
نتيجه
اگرچه دونالد ترامپ احساس ميكرد كه ميتواند از طريق سازوكارهاي كنش تهاجمي موقعيت خود در ساختار سياسي آمريكا را ارتقا دهد، اما ترور سردار سليماني موقعيت او را در فضاي اجتماعي ايالات متحده، انگاره نظريهپردازان امنيت منطقهاي و انتخابات 2020 را به ميزان قابلتوجهي كاهش داد. برخي از اقدامات روساي جمهور پيشين آمريكا براي ترور برخي از مقامات سياسي و راهبردي كشورها عموما با اعتراضهاي ساختاري و بينالمللي همراه شده است. ترامپ و پمپئو تلاش داشتند تا نشان دهند كه اقدام آنان براي ترور سردار سليماني براساس قواعد و ضرورتهاي ساختاري آمريكا شكل گرفته است.
واقعيتهاي موجود بيانگر آن است كه دولت ترامپ نتوانست ترور سردار سليماني را براساس قواعد ساختاري ايالاتمتحده تبيين نمايد. به همين دليل است كه از مفاهيم كلي و انتزاعي بهره گرفته و چنين اقدامي را تابعي از «قانون كاتسا» و «نقش امنيتي و راهبردي» رئيسجمهور آمريكا ميدانند. به موجب قانون كاتسا، تحريمهاي اقتصادي عليه سپاه پاسداران همانند گروههاي تروريستي در نظر گرفته شده كه اين امر به مفهوم مجوز قانوني براي ترور مقامات و فرماندهان رسمي ايران محسوب نميشود.
ترور سردار سليماني نه تنها ماهيت قانوني به لحاظ ساختار داخلي آمريكا نداشته، بلكه چنين اقدامي، چالشهاي امنيتي آمريكا در محيط منطقهاي را افزايش داده است. كنش تاكتيكي ايران در برابر ايالاتمتحده از اين جهت اهميت دارد كه از زمان بعد از جنگ دوم جهاني، كشوري منطقهاي توانست اقدامات تاكتيكي متقابل عليه قابليت ساختاري ايالاتمتحده را به انجام رساند. ترور سردار سليماني زمينه شكلگيري فرسايش ديپلماتيك، كنش متقابل تاكتيكي ايران و افزايش تحرك يگانهاي دريايي جمهوري اسلامي در برابر ناوهاي نظامي آمريكا در محيط منطقهاي را به وجود آورد. طبعا چنين فرآيندي اعتبار و قدرت استنادي آمريكا در محيط منطقهاي را با چالش روبهرو ساخته و زمينه شكلگيري اقدامات متقابل تاكتيكي در آينده را نيز فراهم ميسازد.