
محمد سرشار؛ رئیس شبکه پویا در گفتوگو با بنیاد شهید سلیمانی
ما سختترین وظیفه را داشتیم
ما در رده سنی کودک، خیلی سراغ ابرقهرمانان نرفتیم. ما بیشتر دنبال شخصیتهای محبوب و قهرمان بودیم. ما برای تبدیلکردن حاج قاسم به قهرمان، سکوی خوبی داشتیم که آن هم شخصیت محبوب ایشان بود
محمد سرشار به عنوان مدیر شبکه پویا از تجربیات متفاوتش در مواجهه با اتفاق شهادت شهید سلیمانی و تولید برنامه های متناسب با این موضوع و تشییع می گوید. او معتقد است کارهای خوب و ماندگار در مورد حاج قاسم در حجم زیاد تولید شکل میگیرد
به عنوان مدیر شبکه تلویزیونی کودک و نوجوان از نحوه مواجهه و تولید برنامه هایتان در زمان شهادت سردار سلیمانی و اتفاق منحصر به فرد تشییع برایمان توضیح دهید؟
در مرحله اول، مهمترین مسئلهای که باید در شبکه کودک شکل میگرفت، اجراکردن فاجعهای بسیار خشن و غمانگیز به زبان کودکانه و بهدور از اضطراب و ترس بود. از طرف دیگر، باید جنبههای حماسی و شورانگیز این شهادت در وجود آنها تقویت میشد و جلو میرفت. این طراحی بسیار دشوار بود. از آغاز تشییع، جامعه و حتی اعضای ستاد بزرگداشت در شبکه کودک بهتزده بودند. ابتدا باید همه بر احساسات شخصی خود غلبه میکردند و بعد بهسمت تولید محتوا و رسانهایکردن این اتفاق برای کودکان میرفتند.
کار شبکههای بزرگسال در این مسئله خیلی راحتتر بود؛ چون آنها ملاحظات رده سنی زیر دوازده سال را نداشتند و میتوانستند صحنههایی از ترور را نمایش دهند، ولی ما در شبکه کودک با محدودیت مواجه بودیم. به همین خاطر، ما از تجربیات برنامهسازانی که در حوزه قهرمانسازی برای کودکان کار کرده بودند، استفاده کردیم. اولین اقدام ما، طراحی لوگوی ایشان بود که در گوشه سمت راست، بالای کانال پویا و نهال حک شد. در دومین اقدام، با مجموعههای مختلفی که کار سرود و موسیقی کودک انجام میدادند، تماس گرفته شد و از آنها درخواست تولید محتوا کردیم. البته، کارهای زیادی از گروههای مردمی به دست ما میرسید، ولی بهدلیل ملاحظات سنی، بسیاری از آنها را کنار گذاشتیم. مثلاً، اگر در آنان صحنههایی از خونریزی، شهادت و ... وجود داشت، ما از نمایش آن معذور بودیم.
یعنی مردم کلیپ و نماهنگ تولید میکردند و برای شما میفرستادند؟
بله، بیشتر گروه سرود بود. مهمتر از همه ما باید به سراغ آثاری میرفتیم که بهجای سوگواری، بر روحیه حماسی کار کند تا این قهرمانسازی از همین جا شروع شود. طبیعتاً فهم سوگواری میان بزرگسال و کودک متفاوت است. ما باید به کودکان نشان میدادیم که سوگواری بزرگترها از باب غبطهخوردن و روحیه حماسی است. آن موقع، جمله مشهوری باب شد که شهید سلیمانی قویتر از قاسم سلیمانی است. این تفکر باید در ذهن کودکان جا میافتاد که کار بسیار سختی بود.
بعد از چهلم، کیفیت تولیدات بالاتر رفت. ما پویشی به نام «قهرمان من» راهاندازی کردیم که در آن تولیدات بچهها گردآوری و پخش شد. این ماجرا تا سالگرد ایشان ادامه داشت و ما در طول سال بهصورت مداوم به آن پرداختیم. خب، نباید به مسئله قهرمانسازی مقطعی پرداخته شود، بلکه باید این موضوع در ذهن افراد تداوم داشته باشد.
قهرمانان در ذهن کودکان چگونه هستند؟ لطفاً برای ما قهرمان را توضیح دهید.
ما در حوزه کودک و نوجوان با سه دسته شخصیت یا کاراکتر مواجهیم: دسته اول، شخصیتهای محبوبی هستند که ممکن است ویژگی خاصی نداشته باشند، ولی کودکان بهدلایلی آنها را دوست دارند. مثلاً، در بیشتر کارها اشخاصی وجود دارند که بهخاطر تکیهکلام و رفتارهای بامزه، برای کودکان جذاب هستند. دسته دوم، دیگر شخصیتهای قهرمانی هستند که از مشکلات داستان گرهگشایی میکنند و بهخاطر همین جنگیدن و نبرد با ضد قهرمان افراد محبوبی هستند. دسته سوم هم، ابرقهرمانان هستند؛ ابرقهرمانان قدرتهای فرابشری دارند که آمریکاییها بهطور خاص روی این موضوع خیلی کار کردند. این ژانر جداگانهای است که جلو میرود.
ما در رده سنی کودک، خیلی سراغ ابرقهرمانان نرفتیم. ما بیشتر دنبال شخصیتهای محبوب و قهرمان بودیم. ما برای تبدیلکردن حاج قاسم به قهرمان، سکوی خوبی داشتیم که آن هم شخصیت محبوب ایشان بود؛ یعنی تعداد زیادی خردهروایت در طول آن حیات پربرکت ساخته شده بود که کودکان اینها را دوست داشتند؛ از آن گلی که ایشان در نماز به آن پسر بچه میدهد تا رابطه پدری شگفتانگیز که با فرزندان شهدا داشتند؛ حتی خاطرات ایشان با همه افراد جامعه، مذهبی، غیرمذهبی، انقلابی، ضد انقلابی، چپ، راست و هر کس که شما نام ببرید. این خرده روایات اینقدر زیاد بود که این کودکان از هر خانوادهای که بودند، بالاخره با یکی از اینها مواجه میشدند. ما باید این شخصیت محبوب را به قهرمان تبدیل میکردیم و به بچهها میگفتیم که ایشان چه مشکلاتی را حل کرده است. طبیعتاً، نیاز است که در کودک نگاهی جهانشمول ایجاد بشود و نباید دید آن محدود به ایران باشد. باید منطقه را ببیند تا با جریان مقاومت و استکبار جهانی آشنا شود و بتواند در این نبرد خود را تعریف کند، تا ما بتوانیم حاج قاسم را بهعنوان قهرمان معرفی کنیم.
مهمترین تمرکز ما همین بود؛ چون رده سنی شش و هفت سال، فضاهای انتزاعی و ساختهایی مثل استان، کشور، دیپلماسی و ... را متوجه نمیشود. مثلاً، چطور جبهه استکبار یا محور شرارت (آمریکا، اسرائیل و سعودی) را عینی کنیم که بچهها متوجه شوند آنها چه کسانی هستند و چه میکنند.
یعنی اول باید چهره شرور را تعریف میکردید؟
بله! دقیقاً سختی کار همین است. باید تمام مفاهیم انتزاعی عینی شود. ما هنوز برای تولید آثار هنری در قالبهای داستانی برای حاج قاسم اقدام نکردیم؛ چون جرئت این کار را نداشتیم. ابتدا سعی کردیم کارهایی مثل شهر موشکی و آرمن و این مدل قهرمان و ضد قهرمان و مفاهیم انتزاعی را که در حوزه مقاومت وجود دارد تجربه کنیم و چم و خم کار را بهتر یاد بگیریم تا بعد برای ایشان کاری پر قدرت، ماندگار و هنری تولید کنیم.
ما جلساتی هم با مکتب داشتیم و درخواست کردیم که برای ما مواد خام را بیشتر کنند؛ یعنی تاریخ شفاهی که درباره دوره کودکی و نوجوانی حاج قاسم هست یا کودکان و نوجوانانی که با حاجی ارتباط داشتند، باید بنمایه نوشتن فیلمنامهها بشود تا بتوان فیلم و سریال تولید کرد. ما در فصلهایی از سریال شهر موشکی به بحث جنگیدن با دشمن اشغالگری که سوریه را تصرفکرده پرداختیم. یکبار هم مدافعان حرم را به شکل انیمیشن بازسازی کردیم. حالا باید این اقدامات را در خصوص شخصیت حاج قاسم هم عملی کنیم.
لطفاً برای ما درباره پارامترهای خاص سردار در خصوص تولید محتوای کودک صحبت کنید.
خداوند چند ویژگی در حاج قاسم جمعکرده که اینها برای جذب کودکان و مخاطب سرنخهای قوی هستند. یکی از مهمترین ویژگیهای حاج قاسم، دوره کودکی و زندگی در فقر است. برخلاف خیلی از افرادی که زندگی مرفه داشته و در خانواده پرنفوذی به دنیا آمدهاند، حاج قاسم در محیطی به دنیا آمده که آیندهاش تیره و تار است. ایشان در منطقهای دورافتاده و بهشدت فقیر به دنیا آمد و زندگی کرد.
این مسائل برای بسیاری از کودکان و نوجوانان جذاب است. مثلاً، اگر هر کدام از این بچهها با درصدی دشواری مواجه باشند، ناگهان با شخصیتی مواجه میشوند که در زندگیاش نود درصد دشواری داشته و بعد به اینجا رسیده است. این درست که سایه پدر و مادر بالای سرش بوده، ولی یک دوره ایشان مجبور میشود برای کار از خانوادهاش جدا شود. ممکن است این تصمیم برای خانوادههای امروزی ترسناک باشد، ولی برای نوجوانان بسیار بزرگ است؛ چراکه برای ادای دین و پرداخت بدهیهای پدرش، از خانواده جداشده و به شهر میرود؛ یعنی یک مهاجرت خیلی عجیب رقم میخورد. این کار برای نوجوان بنمایه بزرگی است. ایشان در دوره کودکی اینقدر سختیکشیده که بچهها هر چقدر هم از سختیهایشان حرف بزنند، باز انگار اتفاقی نیفتاده است.
ویژگی بعدی حاج قاسم، ورزشکاربودن ایشان است. امروزه در بین جوانان، بدنسازی و ورزش ارزش محسوب میشود. ایشان در دوره نوجوانی و جوانی این تجربه را داشته و طیف دیگری از این سرنخ به این شخصیت اضافه میشود. مثلاً، خیلیها بهخاطر ورزشکاربودن شهید ابراهیم هادی بهسمت ایشان میروند. حاج قاسم هم همینطور است.
ویژگی بعدی که برای کودکان و نوجوانان جذاب است، جوانمردی حاج قاسم است. ایشان در خاطرات خود نوشتهاند که در آن محیط فاسد دوره پهلوی وقتی که یک شهربان مزاحم دختر بیحجاب میشود، غیرت به خرجداده و ریسک بزرگی میکند و با مأمور پلیس درگیرشده تا آن دختر را نجات دهد. این سرنخ و این جوانمردی و غیرت تا آخر زندگی ایشان هم ادامه پیدا میکند. بچهها این پهلوانی و جوانمردی را دوست دارند. این پهلوانی حاج قاسم همه را دربر میگیرد و برای ایشان فرقی ندارد که طرف مقابل آشنا یا غریبه است.
ویژگی بعدی اینکه ایشان در دوره جوانی فرمانده جنگ بود. این ویژگی برای بچهها و کسانی که به کار جنگی علاقه دارند، جذاب است. مردمداری هم در ایشان خیلی برجسته و مطرح است. کسانی که به حوزه و کمپین اجتماعی علاقه دارند، در این موضوع به ایشان اضافه میشوند. ایشان خانه خود را به افرادی میدهد تا برای آنها ملجأ باشد و به افراد مختلف رسیدگی میکرده است.
این چند ویژگی بهتنهایی مقدمه کار است. قهرمانی که در خارج از مرزها برای یک ایده، باور و کشور در حال جنگیدن است، برای همه افراد جذاب است. ما در فرهنگهای مختلف از این قهرمانان زیاد دارید. خداوند در شخصیت ایشان گنج بزرگی قرارداده که هر بعد آن دریچهای است برای اینکه مخاطب کودک و نوجوان جذب شوند. انشاءالله که خدا توفیق دهد تا بتوانیم کارهای قوی و ماندگاری برای ایشان بسازیم.
این ویژگیها برای بچههای این دوره جذاب است؟
من راجع به سرنخها صحبت میکنم. اینکه بازسازی هنری آن چگونه باشد تا برای کودک جذاب شود، وظیفه هنرمند است.
هر حادثهای زمان مخصوص به خود را دارد؛ مثلاً، شهادت حاج قاسم آن اوایل پررنگتر بود و تولید آثار مرتبط به این حادثه هرچه سریعتر اتفاق بیفتد، بهتر است. شما برای سرعتبخشیدن به این قضیه ایدهای دارید یا فکر میکنید که باید آن کیفیت حفظ شود؟
این دو مسئله از هم مجزاست. بنده با سختگیری در تولید و ممانعت از ساختن کارهای زیاد راجع به ایشان مخالفم. به اعتقاد من، کارهای خوب و ماندگار در حجم زیاد تولید شکل میگیرد. علتش هم این است که همه ما در علوم انسانی روی دوش نفرات قبلی ایستادیم؛ یعنی عدهای تا جایی مثل دو امدادی کار را جلو بردند و ما ادامه میدهیم. در این 1400 سالی که از واقعه عاشورا میگذرد، حجم بسیار زیادی محتوا راجع به واقعه عاشورا و حماسه امام حسین علیهالسلام تولیدشده و هیچکس هم منع نکرده است؛ حتی گفتهاند اگر کسی یک کفش را جفت کند، در این مسیر خدمت کرده است. تاریخ کارهای ماندگارتر را نگه داشته و کارهایی هم که تاریخ مصرفداشته کنار گذاشته است. باید اجازه داده شود که افراد مختلف با توان و نگاههای مختلف راجع به این موضوع تولید محتوا کنند. با این کار، این پدیده تبدیل به آثار و قالبهای هنری مختلف میشود و نفرات جدید آثار قویتری را میخوانند و تلاش میکنند یک پله جلوتر بروند. لذا، تعدد تولیدات در این مسئله مهم است.
وقتی تعداد تولید بالا برود، از دل کار شاهکار بیرون میآید؛ اما ما میترسیم گرد و غبار زمان باعث شود که واقعهای فراموش شود، یا حدت و شدت آن کم شود، ولی واقعه شهادت حاج قاسم از این جنس نیست. ما در تشیع اتفاقاتی داریم که هزاران سال یا صدها سال پیش رخداده، ولی نهتنها سردنشده، بلکه تا ابد این حرارت در دل مؤمنین وجود دارد؛ چون حاج قاسم هم در همان مسیر است، این حرارت سرد نمیشود و بهمرور این خرده روایات به روایت کلان تبدیل میشود. ما در طول تاریخ کشورمان کشتیگیران و پهلوانان زیادی داشتیم که راجع به هر کدام ماجرایی وجود دارد. مثلاً، از دوره قاجار در ذهن ما پوریای ولی مانده و ما هم راجع به آن کار ادبی نکردیم، ولی الآن در بین عامه مردم محبوب است؛ چرا؟ چون بعد از چند سال، یکسری آثار هنری راجع به آن موضوع ساخته شد و جامعه با ابعاد آن آشنا شد. یکی از خاصیتهای هنر همین است.
قطعاً این علاقه و تمایل نسبت به حاج قاسم هم در نسل امروز و هم فردا ادامه خواهد داشت و آثار هنری این را تشدید میکند. لذا، من نگران آن نیستم. اگر ما در این دوره تاریخ شفاهی، اسناد مکتوب، اسناد تصویری، ویدئوها و ... راجع به ایشان را بهخوبی مستندسازی کنیم، نام و سبک ایشان ماندگار خواهد ماند. الآن مهمترین وظیفه ما این است. باید این یادگاریها را مکتوب و ثبت کنیم تا بقیه از آن استفاده کنند.
خیلی از مدیران به تولید انبوه یا متکثر اعتقاد ندارند و میگویند که در دوره ما تولید با کیفیت باشد و همان تولیدات پررنگ شود.
خب، اینها هیچوقت به خروجی نمیرسد. ببینید شما وقتی میخواهید در المپیک جایزه ببرید، باید روزی هشت ساعت تمرین کنید. اینجوری نیست که بگویید من بدن قوی دارم. آثار هنری هم همین است. مگر میشود آدم بدون تمرین جلو برود. این تمرین در دیدن آثار و نقد آثار دیگران است. ما تنها با مطالعه بهجایی نمیرسیم. اینها حتماً باید تولید شود.
بله، تعداد محتوا راجع به ایشان کم است و افراد بهخاطر همین نظارتها و مداخلههایی که در فرهنگ تولید صورت میگیرد، میترسند. به نظر من نکته مثبتی نیست. بعداً هم خودشان به این نتیجه خواهند رسید که دست را بازتر کنند بهتر است. اگر من مسئول مکتب بودم، اولین کارم را تاریخ شفاهی میگذاشتم؛ چراکه مبادا یکی از هم روستاییهای ایشان در آن دوران که همبازی هم بوده زنده باشد و من خاطراتش را نگرفته باشم. این کار الآن از همهچیز واجبتر است. وقتی زمان این تاریخ شفاهی بگذرد، دیگر نمیشود روی آن کار کرد.
در اوایل شهادت سردار، بچههای کمسنوسالی که شاید متوجه این قضیه نشدند، نسبت به شهادت حاج قاسم واکنش نشان دادند. به نظر شما علتش چیست؟
ببینید دسته اول، کودکانی هستند که متأثر بودند و از ایشان خاطرهای شیرین دارند. مثلاً، پدر و مادرش ویدئویی از حاج قاسم تماشا میکردند، این کودک دیده و خوشش آمده است. دقیقاً اینجور خاطرات در ذهنها میماند. دسته دوم، به افرادی اعتماد دارند و آن افراد مورد اعتماد وقتی که احساسی را نشان میدهند، با ایشان همراهی میکنند. مثلاً، وقتی میبیند که مادرش ناراحت است، او هم ناراحت میشود؛ چون به آن فرد اعتماد دارد، میگوید پس این حسی که دارد، حس درستی است و من هم باید همان حس را داشته باشم. خیلی از مسائل تربیتی از این طریق اتفاق میافتد. دسته سوم هم با اتفاق اجتماعی همسویی میکنند. جامعه وقتی ملتهب میشود، احساس میکند از چیزی که نمیداند عقب میافتد و کنجکاو میشود و دنبال میکند. مثلاً، میگوید چرا این شبکهای که من همیشه نگاه میکردم عکس او را آن بالا گذاشته است. ممکن است خانوادهاش هم خیلی متعصب نباشد، ولی تحتتأثیر این ماجرا قرار میگیرد.
لزوماً همه واکنشها و تحتتأثیر قرارگرفتنها بهخاطر معرفت نیست. این معرفت باید بعداً ایجاد شود. همانطور که ما وقتی به زیارت حرم ائمه میرویم و ارادت داریم، ولی از خداوند میخواهیم که معرفت و شناخت را هم نسبت به آنها ایجاد کند.