
دکتر ابوالقاسم عیسی مراد؛ متخصص روان شناسی بالینی:
سردار سلیمانی نمونهای بارز از یک انسان هویتیافته بود/شناخت آدمهای بزرگ، سختی خاص خودش را دارد
اگر میخواهیم شخصیت شهید سلیمانی را معرفی کنیم، باید ببینیم لایههای وجودی زندگیاش چه بوده است. تعارف که نداریم، باید دید شخصیت ایشان چند کد دارد. باید این کدها را گرفت و بر اساس آنها الگوسازی را تعریف کرد؛ چون ابعاد سیاسی-شخصیتی این آدم، لایههای دیگری دارد که میشود به آن پرداخت
دکتر ابوالقاسم عیسی مراد متخصص روان شناس(روان شناس بالینی) و عضو هیات علمی گروه بالینی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است اگر میخواهیم شخصیت شهید سلیمانی را معرفی کنیم، باید ببینیم لایههای وجودی زندگیاش چه بوده است. تعارف که نداریم، باید دید شخصیت ایشان چند کد دارد. باید این کدها را گرفت و بر اساس آنها الگوسازی را تعریف کرد؛ چون ابعاد سیاسی-شخصیتی این آدم، لایههای دیگری دارد که میشود به آن پرداخت
چطور میتوان شهید سلیمانی را از منظر رفتارشناسی و شخصیتشناسی تحلیل و ارزیابی کرد؟
شناخت آدمهای بزرگ، سختی خاص خودش را دارد و تحلیلشان این سختی را کمی بیشتر میکند. اگر بخواهیم بهصورت چندجانبه و ذوابعاد به شخصیت شهید سلیمانی نگاه کنیم، شاید به جمعبندیهای بهتری برسیم. شخصیت، مجموعهای از ویژگیهای نسبتاً پایدار است که در یک انسان شکل میگیرد و آن را مجموعهای نمایه میکند که آدمها با آن میتوانند خصوصیات و صفات و ویژگیهای آن را مورد شناسایی قرار دهند و به سراغش بروند.
یکی از بحثهای بسیار بسیار برجسته در دیدگاه شهید سلیمانی که قابل وثوق و توجه هست، نگاه فرهنگی و اعتقادی به مباحث ملی و بینالمللی است. متأسفانه مقداری آشفتهبازاری ایجادشده و هر کس هر چیزی دلش میخواهد میگوید. هر فرد در مستندات زندگیاش یکسری کد دارد. ما در تحلیل شخصیت حق نداریم خارج از آن کدها، بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنیم. این موضوعی جدی است. متأسفانه خیلی جابهجا میگویند. نقد من این است که ما گاهی شهید سلیمانی را بد معرفی میکنیم. باید بهدنبال کسانی برویم که کسوت و دانش و شناختی دارند و در فرهنگ ایثار دستی بر آتش دارند، نه اینکه هر کس هر چیزی را از هر جا بگوید.
اولین آیتمی که میتواند خیلی مهم باشد، تقیدات، اعتقادات، منش فرهنگی و دینی و وجودی خود شهید سلیمانی است که میتوان از آنها استفاده کرد. تضرع و جایگاه معنوی و اعتقادی که بتواند خودش را انسانی معرفی کند که میتواند ارزش انسانی را در جامعه بیانکرده و نشان دهد. هرچند ابعاد نظامی این انسان قابلتوجه و تمرکز است، ولی برجستهکردن ابعاد نظامی ما را بهجای خوبی هدایت نخواهد کرد. بُعد فرهنگی و اعتقادی و ارزشی و منشهای تعادلی ایشان واقعاً قابلتوجه است. کسانی که از نزدیک با ایشان زندگی و کار و تلاش کردند، اینها را بهتر میفهمند. این بُعد میتواند خیلی قابلتوجه باشد. به نظر من ایشان آدمی بود که جنبههای مخاطبشناسیاش فوقالعاده بود. ایشان میتوانست پیوند و پیوست بین اقشار را با یک نگاه چندجانبه حاصل کند و به آن واصل شود. مدلش با حضرات آیات بهگونهای بود که آنها را جذب میکرد و بهسمت خودش میکشاند. با رزمندگان دفاع مقدس یک مدل بود، در عرصههای بینالمللی هم یک مدل دیگر بود.
از سوی دیگر، منشهای خانوادگی و عاطفی و اجتماعی و ... نشانههای هوشمندی یک آدم است. آدمها میتوانند طوری خود را بروز و ظهور بدهند که جوهرهای وجودشان بهصورت عصاره شخصیتی به نمایش گذاشته شود. ما همانیم که خود را آنگونه معرفی میکنیم. بنابراین، جنبههای مخاطبشناسی ایشان بسیار فوقالعاده بود. ببینید ما تا مخاطب را نشناسیم، حرفزدن با مخاطب ما را دچار ایراد میکند. این موضوع در مناسبات بینالمللی و داخلی و ملی و اجتماعی و خانوادگی هم مستمراً برقرار است. افراد باید با این نگاه به موضوع نگاه کنند. اگر ما به آن جنبههای عناصر ارتباطی توجه نکنیم، دچار ایراد میشویم. شوخی نیست که افراد بتوانند با همه اقشار بهنحوی یک اتصال معنادار پیدا کنند و این چیزی نیست که آدمها به شکل مصنوعی به آن برسند. باید دلی باشد، باید جوهره وجود آدمها بشود. ما در مراسم تشییع این شهید عظیم دیدیم چه شد. این آدم به دور از بازیهای تبلیغاتی و سیاسی و اجتماعی توانست نفوذ کند. شهید سلیمانی دیدگاهش را محکم میگفت، اما جناحها، حزبها، گروهها تمایل و اتصال قلبی با او دارند و همه در تشییعش آمدند. البته، بنده نقدی هم دارم. ای کاش! ما بتوانیم این انسجام و وحدت ملی را با مدلپردازیهای علمی و جدی، مستمر و پایدار نگه داریم.
هیچ انسانی بدون نقد نیست. همه انسانها دارای نقد هستند. ما باید از حالت قدسی نگهداشتن انسانها پرهیز کنیم. باید زمینیبودن آدمها را به زمینیان معرفی کنیم. این اصل بسیار جدی است. گاهی در افراط و تفریطهای مسائل اجتماعی، این بیدقتیها میشود. حیف است که ما شخصیت شهید سلیمانی را بهعنوان کسی که میتوانست حرفهای بیشتری برای جامعه به ارمغان آورد، گاهی دستخوش برخی از افراط و تفریطهایی کنیم که ما را دچار ایراد کند. اگر میخواهیم شخصیت شهید سلیمانی را معرفی کنیم، باید ببینیم لایههای وجودی زندگیاش چه بوده است. تعارف که نداریم، باید دید شخصیت ایشان چند کد دارد. باید این کدها را گرفت و بر اساس آنها الگوسازی را تعریف کرد؛ چون ابعاد سیاسی-شخصیتی این آدم، لایههای دیگری دارد که میشود به آن پرداخت. مثلاً، این آدم از لحاظ سیاسی چگونه میتوانست برّندگی خوبی برای نظام باشد، یا چه شد که ایشان مورد بهرهبرداریهای سیاسی گروهها قرار نگرفت و حرفش را شفاف میزد.
به نظر شما مؤلفههای تمایزبخش شخصیتی حاجقاسم نسبت به سایر همردیفانشان چه بود؟
همه این مسائلی که الآن گفتم، میتواند وجه تمایز بین ایشان و دیگران باشد. اولاً، ما باید آدمها را نسبی ببینیم. وقتی ما بُعد مطلق میدهیم، داستان چیز دیگری میشود؛ یعنی چه؟ مثلاً، قرار است یکی مثل شهید سلیمانی مدلسازی و الگوسازی شود، آیا واقعاً ما نمیتوانیم ابعاد انسانهای زیادی را که در این مسیر حرکت میکنند در حوزه دانش، مدیریت، سیاست، ارتباط و اجتماع در نظر بگیریم و در کنار هم چینش کنیم؟ اگر اینها کنار هم چینش شود، ما آن تمایز را میبینیم. این همان نگاه تک بُعدی است.
جسارت به دیگران نشود، اما خیلیها نظامی بودند. آیا نظامیبودن سلیمانی را سلیمانی کرد؟ آیا مدیریت ملی یا بینالمللی او را سلیمانی کرد؟ آیا جنبههای علمی یا سیاسیاش بود؟ و دهها مقوله دیگر. اگر شما اینها را کنار هم چینش کنید، میبینید که ایشان از لحاظ اخلاقمحوری، ایدهای داشت. وقتی میگوید من سربازی بیش نیستم، خب این شوخی و تعارف نیست، چراکه آدمها تلاش میکنند خودشان را بزرگتر نشان دهند و وانمایی کنند؛ اما چرا این اتفاق افتاد؟ این چرایی زیربنای تمهای شخصیتی و شکلگیری شخصیت آدمی است که برای شخصیت خود تلاش کرده است. به نظر میرسد این همان بحث اتصال معناداری است که با مسائل قدسی و ماورایی و انسانی و معنوی بوده است. این تعارفبردار نیست. توکل و توسل چیز دیگری است. این اتصال معنادار به توسل، چیز کمی نیست. خدا که همین جوری آدمها را این شکلی نمیکند.
شما ملیگرایی و اِرق ملیتی این آدم را ببینید. ما بعضی موقعها میخواهیم یکسری شخصیتها را بزرگ کنیم، اما کوچکش میکنیم. اصلاً کجای دین اسلام نعوذ باللّه گفته تفکر ملی و مردمیبودن و دین را کنار بگذاریم؟ این آدم چهره ملی بود؛ چرا؟ چون علاوه بر هشت سال دفاع مقدس، برای کشورش تلاش کرد. خب، این یک چهره ملی میشود. ما گاهی میخواهیم یک چهره را خیلی انقلابی و مذهبی نشان دهیم، برای همین از چهره ملیبودن غفلت میکنیم. این یک اشکال است. ما گاهی افراد را خوب معرفی نمیکنیم. مردم در جریانات مختلف اجتماعی اینجوریاند. مؤلفههای وجودی انقلابیبودن شاخص دارد. شاخصش این است که در بزنگاهها آدمها چهجوری رفتار میکنند. بزنگاه هم تعریف دارد؛ چیزی که به ملیت و به اسلامیت یک کشور لطمه بزند.
اگر ما بخواهیم واقعاً ببینیم که یک فرد از جهات مختلف و از لحاظ شخصیتی چهجوری میتواند خودش را متمایز کند، به نظر من عمل مهم است، نه حرف. آدمهایی مهماند که با سخنرانی و حرف خودشان را معرفی نکنند. کسی که مرد میدان میشود، باید در عمل خودش را نشان دهد. حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «کاری نکنید که کلامتان از عملتان پیشی بگیرد.» اگر شهید سلیمانی میگفت رزمندگی، خودش صف اول میدان راه میافتاد. اگر میگفت تواضع، خودش تواضع نشان میداد. اگر میگفت فروتنی و راستگویی و صداقت و ارتباط و تعامل و...، خودش اول در این مسیر بود. خب، این موضوع کوچکی نیست.
او از خودش جدیت و پشتکار نشان میداد و در صحنهها حضور ماندگار و معناداری داشت. بنابراین، باید از نزدیک افراد را در عمل و در چابکی رفتار اجتماعی دید. کنارهم بودن این مسائل با همدیگر میتواند آن اتفاق بزرگ را برای آدمها ایجاد کند.
شما این سرمایه اجتماعی را بیش از هر چیزی ناشی از عملگرایی ایشان میدانید؟
بله، ایشان آدمی بود که جرئت و شهامت داشت. صد البته اینها به مسائل اعتقادی او برمیگردد.
من قدیمها کتابی به نام «روانشناسی اسارت» نوشتم که کتاب نمونه سال هم شناخته شد. در آن کتاب به این سؤال پاسخ دادم که علیرغم همه شکنجهها و دردها و هزاران حادثهای که اتفاق افتاد، میزان ماندگاری افراد در بحران چگونه قویتر میشود. این سؤال، خودش پارادوکس و معماست. مگر چنین چیزی میشود. آدم برای هر چیزی کتک بخورد، شکنجه و تحقیر بشود، تهمت بشنود، دادوفریاد کند و هزار محدودیت و ممنوعیت و ... بعد در همان فضا معنا پیدا کند.
خلاصه کلام اینکه اگر شما یک آدم را با رویکردهای مختلف در نظر بگیرید و به رویکرد انسانگرایی، معناگرایی، درمانهای معنوی، رویکرد مرتبط و وجوهی، رویکردهای مربوط به منابع فرهنگی و دینی و یا بینفرهنگی آن بروید، میبینید که برای رویکردهای مختلف این آدم، شاخصههایی هست که به ما میگویند که چندجانبه و ابعادیبودن شخصیتش را چهکار کنیم و موردتوجه قرار بدهیم. ببینید انسانها در درد بزرگ میشوند. مثلاً، ویکتور فرانکل، پدیدآورنده معنادرمانی (لوگوتراپی) میگوید انسانها بدون رنج بزرگ نمیشوند. انسانها در درد بزرگ میشوند. انسانها باید شالودههای وجودیشان را در سختیها و در دردها و در مشکلات معنا دهند. دقیقاً هر کدام از انسانهایی که بزرگ شدند، در سختیها معنا پیدا کردهاند.
در منابع عرفانی و دینی ما مدلی هست که میگوید اگر انسانها اتصال معنایی قابلقبولی پیدا کنند، شجاعت، اخلاص، صداقت، نترسبودن و وجههای ایثارگری و حمایتگریشان خودبهخود اوج پیدا میکند. ما در منابع دینی خود، مرتب این چیزها را خواندیم و شنیدیم. این مسائل در کلام ائمه معصومین علیهمالسلام و حتی بزرگان دینی هست. بنابراین، اگر بخواهیم دقیقتر به کسی بپردازیم، قاعدهاش این است که جنبههای شخصیتیاش را در موقعیتهای مختلف آزمایش و بررسی کنیم. مثلاً، ببینیم این شخصیت چگونه خودش را نشان میدهد و چگونه بزرگ شده است.
باید بسترهای تربیتی را ببینیم؟
بله، بسترهای روح زمانه و موقعیتهایی که از لحاظ سیاسی داشته است. حضرت امام چگونه پیش رفت؟ حضرت امام در اولین حرکتهای خود، حدود سیوپنج نفر یار بیشتر نداشت. البته، باید حواسمان باشد یارانی را که با جریانات انقلاب پیوست پیدا میکنند، از قطار پیاده نکنیم.
به نظر من، یک لایه ندید گرفتهشده شهید سلیمانی این است که او جذب حداکثری داشت. گاهی ممکن است این جذب حداکثری به نفع خیلیها نباشد و با آن مقابله کنند، ولی ارزشهای نظام و انقلاب برای افرادی مثل بنده قیمتی است، دلمان نمیخواهد این ارزشها را مفت از دست بدهیم.
اگر بخواهیم شهید سلیمانی را معرفی کنیم، باید در فرایند کار و عملمان بیشتر روی یک لایه کار کنیم. اگر شما شهید سلیمانی را یک انسان، یک گروه، یک حزب، یک جناح و یک مسیر انتخاب و معرفی کنید، موفق نخواهید شد. بنده در اینباره استدلال دارم. همه جامعه ما جزو این حزب و آن حزب نیست. تازه خیلیها از حزب و جناح حالشان به هم میخورد؛ ولی متأسفانه این مسئله در لایههای جریانات سیاسی کشور ما همچنان حاکم است. شهید سلیمانی را نباید به این چیزها آلوده کرد. او خودش تلاش کرد اینجوری نباشد.
نباید مصادره به مطلوبش کنیم.
ما گاهی این کار را میکنیم. وقتی این اتفاق بیفتد، ما حق آن آدم را ادا نکردیم. ایشان در یکی از صحبتهایش میگوید: یکی این طرفی، یکی آن طرفی است، یکی یک خرده مویش را بیرون میریزد، یکی جوانی میکند. این معنایش چیست؟ مشی و سیره، سیره اهلبیتی است. تربیت زورکی نمیشود. ما اگر از لحاظ روانشناختی متقاعدسازی درونی نکنیم، اتفاقی نمیافتد. شهید سلیمانی تلاش میکرد قبل از متقاعدسازی بیرونی، متقاعدسازی درونی شود؛ یعنی جوان با رفتار و منش و حرکت و ... متقاعد شود.
مصادره به مطلوبکردن امثال شهید سلیمانی ظلم بزرگی است که به فرهنگ دفاع مقدس میشود. این برای انسانهای بزرگی که تلاش کردند خودشان را آنجوری معرفی کنند، ظلم است.
شهید سلیمانی یک هوش شناختی و یک هوش هیجانی داشت. یکی از راههای تحلیل آدمها همین است. شهید سلیمانی میتوانست بهراحتی درسش را بخواند، کارهایش را بکند و الی آخر. وقتی یک آدم هوش شناختی نداشته باشد، خیلی نمیتواند در مسائل و پیچیدگیهای اجتماعی جولان بدهد و حرکت کند. اینها از هوش هیجانی و مدیریتهای خودش بوده و یک بخشش همین است. حالا اگر این هوش هیجانی را با فرهنگ بومی و دینی تأیید کنید، به نظر میرسد که این فرد یک فراشناخت بهنجاری داشت؛ یعنی خودش را در آیینه میدید و به بررسی میپرداخت. از شهید ابوترابی سؤال کردند تو چهکار کردی که همه برایت پا میشوند؟ گفت اولاً، من متفاوت نیستم، ثانیاً، اگر هم کاری کردم، کف کاری است باید یک بچه مسلمان انجام بدهد و من هم آن را انجام میدهم. آدمهای بزرگ اینجوریاند. آنها برای معرفی خودشان تلاش نمیکنند، تواضع دارند.
کار با دادوفریاد و شلوغکاری اتفاق نمیافتد. اگر میگویند سردار دلها، اگر میگویند که این شهید در دل مردم نفوذکرده و ماندگاری دارد، فقط بهخاطر بُعد نظامیبودنش نیست. ما وقتی میخواهیم خلق یک آدم را معرفی کنیم، باید جنبههای مختلف را کنار هم بچینیم. ما نباید شهید سلیمانی را یک قدسی بهتماممعنا معرفی کنیم که دستنیافتنی باشد. وقتی ما به هر چیزی یک مهر قدسی بزنیم، دیگر نمیشود نزدیک آن رفت؛ یعنی افراد بین خود و آن قدسی فاصله میبینند.
ما باید خوب و واقعی معرفی کنیم و کم و زیادش نکنیم. خودش را معرفی کنیم. نباید خود و دیگران را معرفی کنیم. اگر ایشان در صحنههای نبرد قهرمان بوده، با همان تواضع معرفی کنیم. اگر ایشان بهمعنای واقعی بوی اعتقادی و فرهنگی میداد، ما هم همین را معرفی کنیم. «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ»؛ عبرتها خیلی زیاد است، ولی گاهی افراد از عبرتها و حوادث و داستانهای زندگی دیگر مردم عبرت نمیگیرند. ما چرا میخواهیم الگوسازی کنیم؟ برای اینکه در بحران اخلاق، در بیماریهای وحشتناک اجتماعی، آسیبها و اختلالاتی که جان مردم را میگیرد، خلأهای معنوی که زندگی مردم را آشفتهکرده، مسائل اقتصادی و اجتماعی و مدیریتی که حال مردم را بد کرده، بگوییم این مسائل چارهای دارد. اگر شما با لایههای جالب معرفی نکنید، خود این تبلیغات منفی میشود. الآن اینجوری نیست که مردم خوشحال باشند و بگویند همهچیز گلوبلبل است. اصلاً این نگاه غلط است.
یکی دیگر از جنبههای بسیار جالب شهید سلیمانی این بود که از تهدیدها برای فرصتها استفاده میکرد. این جنبه فوقالعاده مهم است؛ یعنی تو از دل بحران نترسی و در حادثهها حضور داشته باشی. ما باید سلیمانی را معرفی کنیم و بگوییم که او یک عمر با ساده زندگیکردن و سادهزیستی خواست زندگی خود را رونق و معنا بدهد.
باید بُعد بین فردی و اجتماعی آدمها را ببینیم. شهید سلیمانی دستوپایش را گم نکرد. شهید سلیمانی با تشویق و تمجید و با آه و ناله از کوره در نرفت، از مسیر منحرف نشد و تلاش کرد. البته، معصوم نبود، ولی تلاش کرد. این را آدمهای زیادی دارند میگویند. در عرصههای بینالمللی، هر کس از زاویه خودش نگاه میکند.
ناریان نه ناریان را جاذباند نوریان نه نوریان را طالباند
بُعد فردی با بُعد بینفردی فرق میکند. بُعد بینفردی با بُعد اجتماعی فرق میکند. به نظرم، بُعدهای برجسته شخصیتی این انسان را به همان اندازهای که بود، باید دید. اشکالی ندارد، شما در تحلیل شخصیت میتوانید نقد هم بکنید. تحلیل شخصیت اینجوری است. اینجوری نیست که تحلیل شخصیت یک انسان بزرگی را انجام دهید، بعد جوری حرف بزنید که از امام علی علیهالسلام هم بالاتر معرفی شود.
ما تحلیلگرهای سیاسی و اجتماعی زیادی داریم. گاهی در جامعه تحلیلهای شخصیتی کم میشود. مثلاً، این آدم کجا و چهجوری زندگی میکند. خط و سیر فکریاش چگونه است. با آدمها چگونه مراوده میکند. با دشمن یا با زیردستیها و بالادستیهایش چگونه رفتار میکند. در مدل رفتارشناسی و اجتماعیاش وقتی دشمن را به اسارت میگیرد، چه مدلی رفتار میکند. مردانگیاش چهجوری است. بنابراین، اینها باید کنار هم قرار بگیرد. کشورهای دنیا گاهی از افراد بزرگ خودشان خوب بهرهبرداری میکنند. چهکار میکنند؟ مثلاً، از دیدگاههای شاخصگذاریشده علمی استفاده میکنند، بعد این را به بحث و مناظره میگذارند. در واقع، متقاعدسازی درونی اتفاق میافتد.
وقتی سردار سلیمانی شهید شد، یک انسجام ملی بهتماممعنا ایجاد شد. نظام جمهوری اسلامی میتوانست بهتر از این هم استفاده کند. مثلاً، میگفت شهید سلیمانی آمد و مردم را از هر مدل و با هر گرایش سیاسی و اجتماعی جمع کرد. مردم فارغ از نقدداشتن یا نداشتن حضور داشتند. فارغ از نقد و هر اعتقادی که مردم دارند، آنها بزرگان و قهرمانان خودشان را بالای سرشان میگذارند؛ حتی اگر خدایناکرده خطایی هم داشته باشد، من حیثالمجموع قهرمان را قهرمان میدانند.
ما باید قدردان ارزشهای هر آدمی بهاندازه خودش باشیم. من به این انسان بزرگ یک اعتقاد درونی دارم. بهعنوان استاد دانشگاه احساس میکنم که این آدم ارزش و قیمت تحلیل شخصیت دارد. بنابراین، برای معرفی آن تا جایی که به عقل بنده برسد باید در جامعه با قواعد نهادینه و تعریف شود. مردم قدردان هستند و خوب میفهمند و توجه دارند، ولی اگر افراط و تفریط کنیم، حال مردم بد میشود. اگر کمی خارج از چهارچوب و شاخص حرکت کنیم، حال مردم بد میشود. ما باید نگاهمان را به یک نگاه عمقی تبدیل کنیم. آن موقع فرصتها بهدست میآید، تحلیلها به حداقل میرسد و انسانها میتوانند در یک موقعیت قابلقبولی تعریف بهتری را از خودشان داشته باشند.
شما در یکی از مباحثتان اشاره کردید که سردار سلیمانی نمونهای بارز از یک انسان هویتیافته است. بهطور کلی، مؤلفههای هویتیافتگی شهید سلیمانی چیست؟
در نوع ظاهری روانشناختی، اریکسون مراحل عمر را به هشت مرحله تقسیم کرده است. یک مرحله، مرحله نوجوانی و تبدیل به جوانی است که آدمها هویت خودشان را پیدا میکنند. هویت در حقیقت زیر گروهی از هویتهای مختلف مثل هویت فردی، هویت ملی، هویت اجتماعی، هویت دینی و ... است؛ یعنی آنچه من هستم. آدمهایی که دارای فراشناخت سالم و بهنجار باشند، در یافتن هویت خودشان بسیار ماهرانه و دقیق عمل میکنند؛ یعنی آدمهای هویتیافته میدانند کیستاند، چیستاند، برای چه وجود دارند و کجای معرکه و میدان ایستادهاند.
شهید سلیمانی جایش را پیدا کرده بود. این همان هویتیابی است. بعضیها اصلاً نمیفهمند کجای میدان هستند. یک استاد باید بداند جایگاهش کجاست. میدان استادی با بسیاری از میدانهای دیگر فرق میکند. میدان ورزشکاری و میدان رزم تعریف خودش را دارد. اگر شما جایت را در میدان پیدا نکنی، دشمن بهشدت و بهسرعت شما را ضربهفنی خواهد کرد. اینکه ما دشمن بسازیم غلط است. ما باید بدانیم که گاهی خودمان درون خودمان دشمن داریم. موقعی که ما انسجام معنادار پیدا نکنیم، هویتمان را از دست میدهیم. شهید سلیمانی یک انسان هویتیافته بهتماممعنا بود که توانست جایش را پیدا کند. در مناسبتهای مختلف دستوپایش را گم نکرد. این مسئله خیلی مهم است؛ حتی بعد از شهادتش در وصیتنامهاش میگوید من را در کرمان دفن کنید و روی سنگ قبرم هم سرباز بنویسید. زمان جنگ وقتی یک بسیجی شهید میشد، روی سنگ قبرش بسیجی مینوشتند؛ چون بسیجی داوطلب بود، سرباز داوطلب نبود؛ اما این آدم پایینترین رده هیئت نظامیگری را برای خودش انتخاب کرد، درحالیکه بالاترین سردار بود! چرا شهید سلیمانی برای منفعت شخصی خودش کاری نکرد؟ چون هویتش را پیدا کرده بود. هویت ذات درونی آدم است. هویتیافتگی، یعنی انسان به کمال و تحول و ترقی قابلقبولی برسد. ایشان منیت را با تواضع از خودش کم میکرد.
در پایان اگر نکتهای باقیمانده، بفرمایید.
توصیه من این است که اگر خواستید با نقد و تحلیل حرف بزنید، تیم قابل قبولی از افراد جنبههای مختلف مثل ابعاد جامعهشناختی، روانشناختی، عرفانی، سیاسی، بینالمللی، اجتماعی، مدیریتی و ... را بررسی کنند و این کار را انجام دهند.
هدف ما هم این است که در رابطه با شهید سلیمانی کار علمی شود؛ چون بهاندازه کافی کارهای هیجانی و احساسی تولید شده است.
به نظر من میتوان از مصاحبهها با تحلیل گفتمان، تحلیل گفتوگو، فراتحلیل و فراترکیب با متدلوژیهای جدید بهمعنای علمی نکتهبرداری کرد. آن هیجانها هم ارزشمند است و باید باشد؛ اما تحلیل شخصیت شهید سلیمانی بهصورت ابعادی میتواند به ما کمک کند.
دیدگاه عاشقیاش بارانی بود یار رهبر امیر سلیمانی بود
قامتش بالا بلند ایثار نگاهش همیشه آسمانی بود
سردار دلها شد لقبش دلتنگ شهیدان رضوانی بود
قنوتش معنای شهود و شهادت دو صد مصداق غیرت ایرانی بود
لبخند صلابت به روی لبها یادآور خاطرات میدانی بود
سرّ سردار سر دار بود و بس وجودش برای دین حق قربانی بود
مدافع حرم بود چون عباس مرد میدانهای بحرانی بود
یک واژه فقط در نام او خالی بود شهید حاجقاسم سلیمانی بود
نستوه زیست و مردانه رفت خلق و اخلاقش روحانی بود
سهم او جز شهادت نبود هرگز مرد میدان شیرمرد کرمانی بود
زود یا دیر باید پر میکشید قامت کشیده تا افلاک سلیمانی بود
شهر در غم فقدانش میسوزد چرا که اخلاصش رحمانی بود
خانههای دل بوی غم او میدهند یار شهید و رفیق رضوانی بود
کویر دلها را آبیاری میکرد جنس او دریایی و بارانی بود
دشمن از صلابتش در هراس یل صحنههای قهرمانی بود
از زمین تا آسمان پر کشید شأن او جنت جاودانی بود
سائل فقط احساس غم دارد زان مردی که برادر ایمانی بود
سروده خودتان هست؟
بله، این شعر را تقریباً همان ایام شهادت ایشان با لطف خدا سرودم. خدا به شما سلامتی بدهد که زحمت میکشید. انشاءالله کارهای شما قیمت داشته باشد و اتصال را بهمعنا وصل کنید. میفرماید: «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»؛ آنچه نزد شماست از بین میرود و آنچه نزد خداست باقی خواهد بود.