بلند شو علمدار …
بلند شو حاج قاسم، باز هم فرماندهی کن، علم به دست بگیر و به قلب دشمن بزن، نیمه شب زنگ بزن به ننه علی و مثل همیشه بگو دعا کنید، ما عملیات داریم. برخیز علمدار، کودکان غزه منتظرند!
به گزارش روابط عمومی بنیاد مکتب حاج قاسم به نقل ازخبرگزاری فارس کرمان، قرار آخر هفتهای ما با حاج قاسم، این بار رنگوبوی دیگری داشت، حس و حالش از اوایل هفته کلید خورد، از شنبه غرورانگیز، از همان دقایقی که جبهه مقاومت در فلسطین گل کاشت و بلند شد، غافلگیر کرد و پیروز شد، از زمین و دریا و هوا حمله کرد و برنده شد.
همان روزی که سرزمینهای اشغالی را در هم کوبید و بخشی از آن را آزاد کرد، وقتی خبرش را شنیدیم، ذوقی زیر پوستمان نشست و موجی از شادی چهرهمان را فرا گرفت، برقش از چشمانمان بیرون زد و خیره به بلندای صاحبالزمان شدیم.
برخی همان روز راهی گلزار شهدا شدند، بلند بلند تبریک گفتند، به افتخار یاران و سربازان حاج قاسم رقص نور زدند و پرچمهایی را تکان دادند که برخی نماد مظلومیت و برخی هم نماد شجاعت و شهامت بودند، آن روز جشنوارهای از رنگ های سرخ و سفید و سبز و مشکی و زرد را راه انداختند.
برخی هم تکرار آن لحظات را گذاشته بودند برای آخر هفته، میخواستند گرد حاج قاسم بگردند، آوینی شوند و روایت فتح بخوانند، میخواستند برای فلسطین و فکر بکر فرزندان نسل پنجم آن شلوغ کنند، شاید از آن موج مکزیکی هایی که در ورزشگاهها میبینیم را تکرار میکردند و جشن میگرفتند.
اما چه میدانستیم که آن پیروزی و موج شادی، دشمن را دیوانه میکند، او به دلیل شکست و حقارتش، از عصبانیت کبود میشود، تیر به قلبش میخورد و از گوشهایش بیرون میزند، وحشی میشود و جنگ را با نامردی به خانهها و خانوادهها میکشاند و زنان و کودکان را زیر تیغ و آتش و خون میبرد.
حالا در گلزار بینالمللی شهدای کرمان رنگ چشمها تغییر کرده، برق شادیشان به نگرانی گراییده و سرخی عمیق و عجیبی به صورتشان چنگ زده است.
نگرانی برای غزه و کودکانش موج میزند و خود را با دعا و نیایش تسکین میدهند.
از حاج قاسم میخواهند که باز هم فرماندهی کند، علم به دست بگیرد و به قلب دشمن بزند، نیمه شب زنگ بزند به ننه علی(مادر شهید شفیعی) و مثل موارد مشابه بگوید دعا کنید، ما عملیات داریم.
آمنه شهریارپناه
دیدگاهی ثبت نشده است